منتظر القائم اصغر
چكيده
دوران سيزده سالهى بعثت نبوى، طى سه مرحله: دعوت مخفيانه، دعوت خويشان و اقوام و دعوت علنى و عمومى، با موفقيّت ادامه يافت و اقشار بسيارى، به ويژه جوانان مكّه، به رسول اللّهصلى الله عليه وآله گرويدند. سران قُريش و مشركين كه حيات فرهنگى و اجتماعى و سياسى خود را در خطر ديدند، با تكيه بر تعصبات قومى و فرهنگى جاهلى و گذشتهگرايى، به شدّت به مقابله با آن حضرت پرداختند و از هيچ كوششى اعم از شكنجه و تهمتهاى ساحرى، كهانت، جنون و شاعرى نسبت به وى و يارانش دريغ نكردند.
ادامهى نهضت و بنيان يك جامعهى دينى در اين مسير دشوار و پرخطر، جز با يك برنامهريزى هدفمند ممكن نبود. لذا رسول گرامى اسلامصلى الله عليه وآله براى رسيدن به اهداف عالى خود، به وسيلهى ابزارها و اقداماتى بر موانع و مشكلات سهمگين و شكنجههاى طاقت فرساى اين دوران فايق آمد.
اهم اقدامات رسول اللّهصلى الله عليه وآله عبارتند از: 1 - سالمسازى و تربيت نيروى راستين مدافع اسلام؛ 2 - ارتقاى سطح آگاهى و بصيرت مسلمانان نخستين؛ 3 - اخلاق و شخصيّت معنوى و ظاهرى رسول اللّهصلى الله عليه وآله؛ 4 - صبر و پايدارى و استقامت در برابر مشكلات و موانع؛ 5 - قرآن كريم، معجزهى رسول خداصلى الله عليه وآله؛ 6 - گفتگوى احسن و گفتار نيكو در برخورد با مخالفان؛ 7 - هماهنگى گفتار با كردار و تبليغ با عمل از سوى رسول اللّهصلى الله عليه وآله؛ 8 - هدفمندى و برنامهريزى دقيق؛ 9 - كادرسازى از جوانان مكّه؛ 10 - استعانت و يارى از خداوند در برابر مشكلات و موانع.
واژههاى كليدى: رسول اللّهصلى الله عليه وآله، بعثت، اخلاق، كادرسازى، جوانان، گفتگو، استقامت.
مقدمه
در مقالهى پيش رو تلاش بر آن است تا نقش سيره و شخصيّت رسول اللّهصلى الله عليه وآله در دوران بعثت مورد بررسى قرار گيرد. روش تحقيق در اين مقاله توصيفى - تحليلى است و دادههاى تاريخى با استفاده از منابع دست اول فراهم شده است.
دوران بعثت نبوى سيزده سال به طول انجاميد و رسول اللّهصلى الله عليه وآله طى آن افراد مستعد و آمادهى قبول دعوت را با خُلقى عظيم و شيوهاى پسنديده و با مهربانى و سخنان حكمتآميز همراه با خواندن، قلم و تعليم و تعلّم به كلمهى طيبه «لا اله الّا اللّه» و دوستى و محبّت به خداوند رهنمون مىگشت. اين دوران داراى مشخصات و ويژگىهاى خاصى است كه در اين مقاله به اجمال به آنها پرداخته مىشود.
ويژگىهاى دوران بعثت
الف - شكل، شيوه و مراحل دعوت
شكل و شيوه و مراحل دعوت رسول اللّهصلى الله عليه وآله در سه مرحله انجام گرفت:
1 - مرحلهى دعوت مخفيانه و عضويابى انفرادى براى انسانسازى و تربيت اخلاقى كه نتيجهى آن استحكام بنيادهاى نهضت اسلامى با پنجاه نفر(2) هوادار استوار و مقاوم بود.
2 - با نزول آيهى: «وَاَنْذِر عَشيرَتَكَ الاْقْرَبينَ»(3) مرحلهى دعوت اقوام و خويشان به نام «يوم الدّار» انجام گرفت كه نتيجهى آن تبيين مسألهى جانشينى و وصايت بود، زيرا رسول خداصلى الله عليه وآله دربارهى علىعليه السلام فرمود: «اِنَّ هذا اَخى وَ وصيّى و خليفتى فيكم فاسمعوا له واطيعوا»؛ «اين برادر و وصى و خليفهى من در ميان شماست، از او فرمان بريد و به گفتهى وى گوش فرا دهيد.»(4)
3 - مرحلهى دعوت علنى و عمومى كه از سال چهارم تا سال چهاردهم بعثت ادامه داشت و نتيجهى آن گسترش اسلام و نفوذ آن به يثرب و خارج از شبه جزيره بود.
ب - مقابلهى سران قريش
مقابلهى مترفين و دانهدرشتهاى مكّه با نهضت اسلامى در سورهى مَسد ذكر شده است. سران قريش با تكيه بر گذشتهگرايى و سنّتگرايى، در قالب بتپرستى و اخلاق و فرهنگ جاهلى و برترى امتيازات مادى و كثرت ثروت و نيروى انسانى، با اسلام و رسول اللّهصلى الله عليه وآله مبارزه مىكردند.قرآن در اين باره مىفرمايد:
«وَمَا أَرسَلْنا فِى قرْيَةٍ مِّن نَّذِيرٍ إِلاّ قَالَ مُتْرَفُوها إِنَّا بِمَآ أُرْسِلْتُم بِهِ كفِرُون * وَقَالُوا نَحْنُ أَكثَرُ أَمو لاً وَأَوْلداً وَمَا نَحْنٍ بِمُعَذَّبينَ»(5)؛ «و ما نفرستاديم رسولى را در شهرى مگر آن كه ثروتمندان عياش آن ديار گفتند ما به رسالت شما كافر هستيم، زيرا ما بيش از شما مال و فرزند داريم و هيچ رنج و عذابى نخواهيم ديد.»
قرآن در جايى ديگر مىفرمايد:
«إنّا وَجَدْنَآ ءَابَآءَ عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى ءَاثَرِهِم مُّقْتَدُونَ»(6): «ما پدران خويش را بر راهى يافتيم و هر آينه از نشانهاى آنان پيروى مىكنيم.»
مخالف سران قريش با رسول اللّهصلى الله عليه وآله، از جمله ابوسفيان، ابولَهب، ابو جهل و اميّة بن خلف و وليد بن مغيره، ناشى از آن بود كه اينان بت را سمبل فرهنگ حاكم قرار مىدادند و علل مخالفت آنان ناشى از موارد زير بود:
1- شريان حيات فرهنگى اشراف از ناحيهى بتها و بتكدهها و قداست كعبه بود.
2- به خطر افتادن مقامهاى اجتماعى و اقتصادى كه اشراف براى خود كسب كرده بودند.
3- دعوت به خداى واحد به معناى برابرى و وحدت اجتماعى همهى انسانها بود و غنى و فقير در كنار هم سر بر آستانهى خداى بىنياز به خاك مىساييدند و اقرار به توحيد، به معناى پذيرش برابرى و مساوات و نداى توحيد بود و اين براى مترفين و شيوخ قريش ممكن نبود، زيرا قبول اسلام به معناى لغو امتيازات اقتصادى، اجتماعى و لغو مالكيت تجارى و برده دارى بود كه در حد وسيعى عدالت و مساوات را از بين برده بود و شهر مكّه را به سوى انحطاط اخلاقى پيش مىبرد. لذت جويى، عيش و عشرت، زنان را به عاريت دادن، غرور و خودپسندى، زراندوزى، افزونطلبى و انسانها را به قربانگاه بردگى بردن و تعصبات جاهلى، از ويژگىهاى برجستهى اشرافيّت مكّه بود و اقرار به رسالت توسط اشرافيّت مكّه تمامى امتيازات و جبروت و پايگاه قدرت سياسى و اجتماعى آنان را نابود مىكرد و به همين سبب با تمام قوا در مبارزه به نداى اسلام و رسول اللّهصلى الله عليه وآله كوشش مىكردند.
ج - شيوهى مبارزاتى سران قريش
از ديگر مشخصات دوران مكّى، شيوهى مبارزاتى سران مكّه در برخورد با رسول اللّهصلى الله عليه وآله بود. پس از آشكار شدن دعوت عمومى، مشركان با شيوههاى گوناگونى به مبارزه با آن حضرت پرداختند، از آن جمله:
1- شكنجهى ياران رسول اللّهصلى الله عليه وآله و خود وى و سرانجام تصميم بر قتل آن حضرت.
2- تطميع رسول اللّهصلى الله عليه وآله آن گونه كه به آن حضرت گفتند: «به تو پادشاهى خواهيم داد».
3- تهمتهاى گوناگونى كه به آن حضرت مىزدند؛ همچون كهانت، جنون، شاعرى،(7) سحر و ابتر بودن؛ آن گونه كه «رُكانة بن عبد» رسول اللّهصلى الله عليه وآله را بزرگترين ساحر خطاب كرد(8) و عاص بن وائل وى را ابتر لقب داد و به همين علت، خداوند سورهى كوثر را نازل فرمود.(9)
4 - تشنج آفرينى و غوغا سالارى عليه رسول اللّهصلى الله عليه وآله؛ آن گونه كه ابولهب و ابوجهل و سران ثقيف به آن دست مىزدند.
5 - حركتهاى ضد تبليغى ومبارزهى فرهنگى با آن حضرت؛ به طورى كه نضر بن حارث رسول اللّهصلى الله عليه وآله را به اسطوره گويى متّهم مىكرد.(10)
6 - ايجاد تنگناهاى اقتصادى و سياسى و نظامى عليه آن حضرت؛ همچون ارسال عمرو بن عاص به دربار حبشه براى بازگرداندن مسلمانان و حملاتى كه سران مكّه به شعب ابوطالب مىكردند.
د - اقدامات رسول خداصلى الله عليه وآله
1- تخريب فرهنگ بتپرستى و اخلاق جاهلى.
2- تصحيح آداب و رسوم و سنن جاهلى.
3- تهذيب جانها و روانهاى مسلمانان نخستين با عبادت و تلاوت قرآن.
4- كادرسازى و تكوين فكرى مسلمانان نخستين.
در آن شرايط سخت و طاقت فرسا، ادامهى نهضت و بنيان يك جامعهى دينى بدون يك كادر نيرومند و تربيت شده ممكن نبود. به همين سبب، رسول خداصلى الله عليه وآله نيروى توانمندى را از جوانان مكّه براى آيندهى نهضت خود آماده ساخت.
5 - مبارزه با خرافات شركآلود قريش.
6 - حركت براى اصلاح و سامان بخشيدن انحطاط جامعهى مكّه؛ آن گونه كه قرآن كريم اصلاحطلبى را يك شأن از شئون پيامبرى دانسته است.(11)
علل موفقيت رسول خداصلى الله عليه وآله
علل موفقيّت و پيروزى رسول اللّهصلى الله عليه وآله در دوران بعثت عبارت بود از:
1 - ارتقاى سطح آگاهى و بصيرت مسلمانان
رسول خداصلى الله عليه وآله هيچگاه به نفرين و درخواست عذاب براى مشركان و نيز به زر و تزوير متوسل نشد و همچون ديگر پيامبران پيش از رسيدن به قدرت سياسى، مبارزهاش فرهنگى و سياسى بود. آن حضرت، پيامبر عقل و بصيرت و شكوفايى استعدادها و جدال احسن بود. همان گونه كه در نخستين آيات، سورهى علق و قلم، خواندن و قلم و دانش و بصيرت به عنوان شعار اصلى اسلام طرح گرديد. اين آيات مشت محكمى است بر دهان ژاژخايانى كه اسلام را از تعقل و تفكر و دانش دوستى و خردورزى دور مىپندارند كه در هيچ يك از اديان بزرگ و كتب آسمانى اين اندازه براى معرفت آموزى اهميّت قايل نشدهاند و هيچ دين و تفكر بشرى را نمىتوان يافت كه در آغاز آن علم و معرفت و خرد، اين اندازه ارزش و اهميّت داشته باشد. قرآن كريم مىفرمايد:
«قُلْ هذِهِ سَبيلى أَدْعُوا إِلَى اللّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِى وَسُبْحنَ اللَّهِ وَ مَآ أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ»(12)؛ «بگو راه من و پيروانم خواندن به سوى خدا و بر بينايى و بصيرت استوار است و خدا را از شرك منزه دانم و هرگز به خدا شرك نورزم.»
رسول اللّهصلى الله عليه وآله در دوران بعثت گامهاى بلندى در مسير رشد و ارتقاى سطح علمى و فرهنگى ياران خود برداشت، زيرا در پرتو نور علم، آنان به درك بالاى فهم مسايل دينى و قدرت تجزيه و تحليل مسايل اجتماعى و فرهنگى دست مىيافتند. آن گونه كه قرآن كريم مىفرمايد: «بگو آيا كسانى كه مىدانند با كسانى كه نمىدانند برابرند؟»(13) بدين سان رسول اللّهصلى الله عليه وآله راه حركت علمى و رشد و تعالى مسلمانان را از دوران بعثت براى هميشه هموار ساخت.
2 - اخلاق و شخصيّت معنوى و ظاهرى رسول اللّهصلى الله عليه وآله
اخلاق آن حضرت قرآنى بود و در ميان مردم بهترين اخلاق را داشت. سيماى او داراى چهرهاى گلگون، چشمانى درشت و مشكى، موهاى سرش انبوه و نسبتاً صاف و گونههايى هموار داشت. دست و پايش ستبر بود و بينىاش كشيده و باريك، دندانهاى او بسان نقره مىدرخشيدند. قامتى معتدل داشت كه نه بلند بود و نه كوتاه و نه چاق بود، نه لاغر.(14)
خوى خوش و مهربان و ظاهر زيبا و آراستهى آن حضرت، بر خلاف اخلاق تند و خشن اشراف، در روح و روان اعراب تشنهى محبّت و اخلاق تأثير گذار بود و هدايتها و جذبههاى اخلاقى و معنوى آن حضرت در برابر خشونت و شكنجهها و ناسزاهاى اشراف در جذب مردم به اسلام تأثير بسزايى داشت؛ آنگونه كه قرآن شخصيت آن حضرت را اسوه معرف كرده است:
«لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِى رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الآخِرَ وذَكَرَ اللَّهَ كَثيراً»(15)؛ «البته، در رسول اللّه اقتدا و الگويى نيكوست براى شما؛ اگر كسى به خدا و روز آخرت اميدوار باشد و خدا را بسيار ياد كند.»
رسول اللّهصلى الله عليه وآله در طول رسالت خود انقلاب اعتقادى عميقى را در شريان حيات فرهنگى مردمى كه از مراتب اخلاق پسنديده و فرهنگ و تمدّن غنى محروم بودند، پديد آورد. پايههاى شرك و بتپرستى را واژگون كرد و توحيد كامل را نشر داد و با تهذيب جان و روان پيروان خود به وسيلهى نماز، انسانهاى مؤمن، ايثارگر و فداكار در راه اهداف عالى انسانى خود تربيت كرد. وى مظهر كامل اخلاق بود و شخصيّت او در ديدهى مسلمانان چنان عظيم بود كه آنان را شيفته و مجذوب خود كرده بود و همانند پروانه گرد شمع وجودش مىچرخيدند و عاشقانه به فرمان او در راه خدا جانبازى مىكردند؛ به گونهاى كه «عروة بن مسعود»، سفير قريش نزد آن حضرت، گفت: «هرگز پادشاهى را نديدهام كه در ميان ياران خود آن قدر محبوبيّت داشته باشد كه محمّدصلى الله عليه وآله در ميان اطرافيان خود دارد. صداى خود را در حضور وى بلند نمىكنند و به هر كارى فرمان دهد، فورى انجام مىدهند.»(16)
قرآن وى را چراغ فروزان(17) و تجلّى رحمت الهى بر جهانيان دانسته و شفقت، مهربانى و خوى خوش او را از الطاف بىكران خدا دانسته است و خطاب به آن حضرت مىگويد: «اگر تندخو و سختدل بودى، مردم از اطراف تو پراكنده مىشدند. پس از آنان درگذر و از خدا براى آنها طلب آمرزش كن و براى دلجويى آنان در كارها مشورت نما.»(18)
علىعليه السلام در وصف رسول اللّهصلى الله عليه وآله مىگويد: «طبيبٌ دوّارٌ بطِبِّهِ أَحْكَمَ مَراهِمَهُ»؛ «طبيبى است كه همواره براى معالجه گردش مىكند و مرهم او بهترين درمان بيمارى است». «اين طبيب روحانى با داروى خود دلهايى را جويد كه در غفلت و حيرت هستند».(19)
قدرت تحمل، محبّت، نوع دوستى و دلسوزى وى چنان بود كه وقتى يارانش تقاضا كردند قبيله ثَقيف را نفرين كند، فرمود: «خدايا، ثَقيف را هدايت فرما و آنان را در زمرهى ما درآور.»(20) و در پاسخ تقاضاى «طفيل بن عمرو دَوْسى» كه تقاضا كرد قومش را نفرين كند، فرمود: «خدايا، قوم او را هدايت فرما!»، چون بار ديگر در مدينه به حضور آن حضرت شرفياب شد، با هفتاد خانوادهى مسلمان آمد.(21)
گذشت و مهربانى او چنان بود كه صفوان بن اُميّه، از سران قريش كه «عُمير بن وَهب» را براى كشتن آن حضرت به مدينه فرستاده بود، هنگامى كه از او دو ماه مهلت خواست تا اسلام آورد، رسول خداصلى الله عليه وآله چهار ماه مهلتش داد. آن حضرت به فرد فرد مبلغان خود چنين دستور مىداد: «در كارها بر مردم آسان بگير و سخت مگير، نويد دهنده باش و مردم را پراكنده مكن.»(22) «اسلام دينى متعادل است، در انجام دستورات آن با مدارا رفتار كنيد».(23)
آن حضرت همواره به ياران خود مىفرمود: «محبوبترين شما نزد من در روز قيامت، نيكو خلقترين شماست.»(24) و به فرزندان عبدالمطلب گفت: «سلام را آشكار كنيد، با خويشان نيكى نموده، شب زنده دارى كنيد، خوراك بدهيد و خوش سخن باشيد تا به سلامت داخل بهشت گرديد.»(25) همچنين فرمود: «انَّ خيرَكُمْ اَحْسَنَكُمْ أَخلاقاً»(26)؛ «بهترين شما خوش خلقترين شماست.» بيش از همه كس نسبت به كودكان شفقت مىكرد و چون به نزد آنان مىآمد، به آنها سلام مىكرد،(27) با آنها انس مىگرفت و با شادابى رفتار مىنمود و حسن و حسينعليهم السلام را به آغوش و بر دوش خود مىگرفت.
رسول گرامى اسلامصلى الله عليه وآله تجلّى بخشندگى بود؛ به گونهاى كه شش هزار اسير پيكار حُنين را بخشيد. در فتح مكّه، روزى در حال طواف خانهى كعبه «فَضالة بن عُمَير» تصميم به قتل آن حضرت گرفت. چون رسول خداصلى الله عليه وآله او را مشاهده كرد، فرمود: «تو فَضاله هستى؟» گفت: آرى. فرمود: «پيش خود چه فكرى داشتى؟» پاسخ داد: مشغول ذكر خدا بودم. حضرت تبسّمى كرد و به او فرمود: «از خدا آمرزش بخواه.» سپس دست مباركش را روى قلبش گذاشت تا آرام گرفت. بعدها فضاله مىگفت: به خدا سوگند، هنوز دست مباركش را برنداشته بود كه احساس كردم او محبوبترين خلق خدا در نزد من است.(28)
همچنين مالك بن عَوف نصرى، فرماندهى مشركان در پيكار حُنين، پس از آن كه رسول اللّهصلى الله عليه وآله او را بخشيد، چنين سرود: «ميان مردم مثل محمدصلى الله عليه وآله نديده و نشنيدهام. اگر از او عطا و بخشش بخواهند، از همه بخشندهتر و وفادارتر است.»(29)
از جابر بن عبداللّه انصارى روايت شده: «رسول خداصلى الله عليه وآله سخىترين مردم بود و سخىترين همهى اوقات در ماه رمضان بودى.»(30) و از آن حضرت روايت شده: «سخاوتمند نزديك به خدا، نزديك به مردم، نزديك به بهشت و دور از آتش است.»(31) بر خلاف بخشندگى عظيم وى، در زندگى چنان بر خود سخت مىگرفت كه شبهاى پياپى گرسنه مىخوابيد و خانوادهاش هم غذايى نداشتند و عموماً نان آنها جوين بود.(32) هيچ گونه تجملى در زندگى نداشت و بسيار كم خرج بود و متكاى او از چرم بود كه از ليف خرما پر شده بود.(33)
علىعليه السلام دربارهى سيرهى آن حضرت مىفرمايد: «با شكم گرسنه از دنيا رفت و با سلامت به آخرت وارد شد. وى سنگى بر روى سنگى نگذاشت تا هنگامى كه دعوت حق را اجابت كرد.»(34) در هنگام رحلت تنها از زر و سيم دنيا هفت دينار نزد وى بود و دستور داد تا عايشه آنها را به علىعليه السلام بدهد تا ميان تهيدستان تقسيم كند.(35) آرى، او پيام آور رحمت بود و كينه و عداوت را با مهر و محبّت پاسخ مىداد و اين گونه روابط انسانى را با شميم عطر آگين صفا و دوستى، زيبايى بخشيده بود و بال مرحمت بر پيروان با ايمان خود گسترده بود.(36) اگر چه از جنس بشر بود، ولى از فرط محبت و نوع پرورى سختىهاى مردم بر او گران مىآمد و بر نجات آنان حريص و به مؤمنان رئوف و مهربن بود.(37) او عزيزى شفيق بود و با هدايت و راهنمايى خود اعراب را از كارهاى زشت و تعهدات و سنن تحميلى كه همچون غل و زنجير آنان را در بند كرده بود، برحذر مىداشت.(38) وجود او نعمت و احسان بزرگ خداوند به بشريت بود، زيرا او مظهر و تجلّى اخلاق نيك بود و خداوند او را به خُلقى عظيم آراسته بود؛(39) همان گونه كه خود مىفرمود: «من براى تكامل اخلاق و محاسن آن مبعوث شدم.» و مىفرمود: «حُسن الخُلْق خُلْقُ اللّهِ الأَعظمِ»(40)؛ «نيكخويى، خلق بزرگ خداوند است.» آرى، آن حضرت عزيزى بود كه جسم و جان، فكر و ذكر وباطن و ظاهرش، همه، معرفت و محبّت و غرق درياى نور بود.
3 - پايدارى، صبر و استقامت در برابر مشكلات سهمگين و شكننده
تحمل تهمتها و مشكلات سخت، استهزا، تطميع، تهمت ساحرى و شاعرى، طوفان مصايب و شكنجهها، محاصرهى اقتصادى و زخم برداشتن در سفر به طائف، جز با پايدارى و ثبات قدم، ممكن نمىشد. قرآن، رسول اللّهصلى الله عليه وآله را به پايدارى دعوت كرده و مىفرمايد:
«وَاصبِرْ وَمَا صَبْرُكَ إِلاّ بِاللّهِ وَلاَتَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَلاتَكُ فِى ضَيْقٍ مِّمَّا يَمْكُرُونَ»(41)؛ «صبر كن و صبر تو براى رضاى خداست و اندوهگين مشو بر ايشان و از مكر و حيلهى آنان دلتنگ مباش.»
همچنين مىفرمايد:
«وَاصْبِرْ عَلى مايَقُولُونَ وَاهْجُرْهُمْ هَجْراً جَميلاً»(42)؛ «شكيبا باش بر آنچه مىگويند و از آنان به سختى دورى كن.»
4- قرآن كريم، معجزه و كارنامهى رسول اللّهصلى الله عليه وآله
بزرگترين معجزهى رسول خداصلى الله عليه وآله قرآن بود، زيرا دشمنان آن حضرت در برابر اين سلاح برّان دستور تحريم شنيدن قرآن را صادر كردند؛ آن گونه كه مىفرمايد:
«وَقَالَ الَّذينَ كَفَرُوا لَا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرءَانِ وَالْغَوْا فيه لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُون»(43)؛ «آنان كه كافر شدند، گفتند: گوش به قرآن فرا ندهيد، آن را ياوه گوييد، شايد بر آن چيره شويد.»
دستور منع شنيدن قرآن از سوى سران قريش، نشانهى تأثير اين كتاب بلند مرتبه است، زيرا قرآن، كتاب حكيم، حميد(44)، فرقان و جداكنندهى حق و باطل است(45) و هيچ باطلى در آن راه ندارد و نسخپذير نخواهد بود و براى هميشه جاودان خواهد بود.(46) قرآن نورى است كه همراه رسول خداصلى الله عليه وآله نازل شده است.(47) تا همهى ابعاد زندگى انسانها روشن گردد، كتاب هدايت مردم و روشن كنندهى حقيقت هر چيزى و رحمت و بشارت است.(48) اين كتاب مردم را به سوى حق و به راه راست هدايت مىكند(49) و اگر از جانب غير خدا مىبود، در آن اختلاف بسيارى بود.(50) هيچ كس نخواهد توانست سورهاى مانند آن بياورد(51) و هيچ كس نمىتواند در كلمات خداوند تغييرى دهد و آنچه از ناحيهى پروردگار بر آن حضرت وحى شده، بدون تغيير كلمهاى با همان الفاظ(52) به زبان عربى فصيح بيان شده است و به فرمودهى علىعليه السلام: «نورى است كه خاموشى ندارد، چراغى است كه درخشندگى آن زوال نپذيرد، دريايى است كه ژرفاى آن درك نشود و معدن ايمان و اصل آن است. چشمههاى دانش و درياهاى علوم و سرچشمهى عدالت و نهر جارى عدل و پايههاى اسلام و ستون محكم آن است.»(53) لهجهى قرآن نيز چنان شيوا و شيرين است كه «درك انسان را از زيبايى خود مبهوت و زبان را از وصف آن الكن و زبون مىسازد.»(54)
اين كتاب عظيم ريشههاى اصلى اسلام را در سه بخش بيان نموده است:
الف - اصول عقايد اسلامى همچون توحيد، نبوت، معاد و خلقت آسمان و زمين؛
ب - اخلاق پسنديده؛
ج - احكام شرعيه و قوانين علمى. قرآن كريم كليات آنها را بيان كرده و تفصيل و جزئيات آن را به رسول گرامى اسلامصلى الله عليه وآله واگذار كرده است.(55)
شايان توجه است هشتاد و شش سورهى مكى عموماً عقايد اسلامى و اخلاق پسنديده را با اسلوب ايجاز و بيست و هشت سورهى مدنى عموماً قوانين عملى را اغلب با سياق اطناب بيان مىكنند.(56)
5 - گفتگوى احسن و گفتار نيكو در برخورد با مخالفان
عامل ديگر موفقيّت رسول اللّهصلى الله عليه وآله در هدايت مردم و تبليغ، كلام نيكو در گفتگو، و برخورد با مشركان و گروههاى اهل كتاب بود. قرآن كريم مسلمانان را موظف به حسن كلام در مراوده و گفتگو با ديگران نموده است و به رسول خداصلى الله عليه وآله مىفرمايد:
«قُل لعبادى يَقُولُوا الَّتى هِىَ أَحْسَن»(57)؛ «به بندگانم بگو سخنى بگوييد كه بهترين باشد.»
و يا به مسلمانان مىفرمايد:
«قُولُوا للنّاس حسناً»(58)؛ «با مردم خوش سخن بگوييد.»
خداوند براى تأليف قلوب و همدلى، رعايت ادب در گفتار و زيبا سخن گفتن در مباحثه و گفت و شنود و اقامهى برهان با مخالفان و معاندان را به رسول خداصلى الله عليه وآله گوشزد كرده است و مىفرمايد:
«اُدْعَ إِلى سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ وَجادِلْهُم بِالَّتى هِىَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهتَدِينَ»؛ «با حكمت واندرز نيكو به راه پروردگارت دعوت نما، وبا آنها به روشى كه نيكوتر است استدلال و مناظره كن.»(59)
و باز قرآن كريم به مسلمانان متذكر مىشود:
«ولا تُجادِلُوا اَهْلَ الكِتابِ إِلاّ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَن»(60)؛ «با اهل كتاب جز با روشى نيكوتر گفتگو نكنيد.»
6 - هماهنگى گفتار و كردار رسول اللّهصلى الله عليه وآله
يكى از شيوههاى اخلاقى و تبليغى رسول اللّهصلى الله عليه وآله براى هدايت مردم عمل به گفتارش بود. آن حضرت چنان نفس خود را تهذيب كرده بود كه كردارش با گفته هايش هماهنگ شود تا مبادا مصداق اين آيات گردد:
«يا اَيُّها الَّذينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لاتَفْعَلُونَ»؛ «اى كسانى كه ايمان آوردهايد، چرا سخنى مىگوييد كه عمل نمىكنيد؟»(61)
«أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَأَنتُمْ تَتْلُونَ الْكِتبَ أَفَلا تَعْقِلُونَ»؛ «آيا مردم را به نيكى دعوت مىكنيد، امّا خودتان را فراموش مىكنيد؟»(62)
و خود آن حضرت مىفرمود:
«من لمْ يَحْسُبْ كَلامَهُ مِنْ عَمَلِهِ خَطاياهُ وَحَضَرَ عذابَهُ»(63)؛ «كسى كه گفتارش را از كردارش به شمار نياورد، گناهانش بسيار شود و عذاب او آماده گردد.»
بدين سان روشن مىگردد رسول اللّهصلى الله عليه وآله گفتارش با كردارش هماهنگ بود و مسلمانان را توصيه مىكرد در برابر گفتار خود احساس وظيفه نمايند و بدانند كه در برابر سخنان خود مسؤول هستند و جدايى گفتار با عمل را موجب افزايش گناهان مىدانست. به قول حافظ:
مشكلى دارم ز دانشمند مجلس بازپرس
توبه فرمايان چرا خود توبه كمتر مىكنند
7 - هدفمندى و برنامهريزى
رسول گرامى اسلامصلى الله عليه وآله از همان روزهاى آغازين بعثت خود يك برنامهى زمانبندى و هدفمند براى تخريب ضلالت و فرهنگ جاهلى، تهذيب و هدايت مردم، كادرسازى و خنثى كردن مبارزات مشركين طرحريزى كرد. رسول خداصلى الله عليه وآله نخست، هدف خود را براى پيروانش ترسيم كرد و سپس در اعلان دعوت عمومى، آرمانهاى خود را روشن نمود و در ابطح به پا خاست و فرمود:
«انّى رسول اللّه ادعُوكُمْ الى عبادَةِ اللّه وحده وتركِ عبادة الاصنامِ الَّتى لا تنفعُ ولا تضرُّ ولا تخلُقُ وَلا ترْزُقُ وَلا تُحْيى وَلا تُميتُ»(64)؛ «همانا من فرستاده خدا هستم، شما را به پرستش خداى يگانه و رها ساختن پرستش بتهايى كه سودى نمىدهند و زيانى ندارند و نمىآفرينند و روزى نمىدهند و زنده نمىكنند ونمى ميرانند، دعوت مىكنم.»
به خوبى روشن است تعيين هدف از سوى آن حضرت، موجب پذيرش آرمانهاى وى مىشد.
همان گونه كه خداوند در آغاز بعثت به وى فرمود:
«بگو من مأمورم كه خداى يگانه را بپرستم و شريكى براى او قايل نشوم، به سوى او دعوت مىكنم و بازگشت من به سوى اوست.»(65)
8 - كادرسازى از نيروهاى جوان
رسول گرامى اسلامصلى الله عليه وآله به خوبى مىدانست كه براى يك انقلاب اعتقادى و فرهنگى و اصلاح يك جامعهى جاهلى و تغييرات اجتماعى در آن، به نيروى انسانى كافى نياز مبرم دارد بدين منظور به تربيت نيروى مورد نياز همت گماشت.
منابع تاريخى براى ما روشن مىكنند كه رسول خداصلى الله عليه وآله بيشترين نيروى تبليغى خود را صرف هدايت جوانان مىكرد؛ به گونهاى كه متوسط سن مسلمانان نخستين حدود 30 سال بود. افرادى همچون امام علىعليه السلام، ده سال،(66) مُصْعَب بن عُمَير، مبلّغ رسول خدا در يثرب، 27 سال،(67) جعفر بن ابى طالب، رهبر مسلمانان مهاجر به حبشه، 23 سال،(68) و ارقم بن ابى الارقم كه منزل وى دار التبليغ رسول خداصلى الله عليه وآله بود، 18 سال داشت.(69) چنين مىنمايد بيشتر مسلمانان اوليه از جوانان بودند، زيرا فرستادگان قريش به حبشه در حضور نجاشى گفتند: «گروهى از جوانان نابخرد و ابلهان قوم ما به تازگى از دين پدران ما دست كشيده و به دين تازهاى وارد شدهاند.»(70) سخن نمايندگان مكّه بر ما روشن مىكند كه رسول خداصلى الله عليه وآله تلاش گستردهاى را براى كادرسازى از ميان جوانان آغاز كرده بود تا آيندهى نهضت خود را تضمين كند، زيرا آنان قدرت و توانايى بيشترى براى تلاش و كوشش در راه گسترش نهضت رسول خداصلى الله عليه وآله داشتند و نسبت به كسانى كه بافت فكرى و روحى آنان با سنتها و آداب و رسوم جاهلى شكل گرفته بود از استعداد بيشترى جهت پذيرش اسلام برخوردار بودند.
9 - يارى خواستن از خداوند
يكى ديگر از علل موفقيّت رسول خداصلى الله عليه وآله در دوران بعثت، يارى جستن آن حضرت از خداوند بود، زيرا شكنجهها و فشارهاى سخت و طاقت فرساى قريش بر يارانش و تهمتهاى گوناگونى همچون ساحرى، كهانت، جنون و شاعرى كه به خود آن حضرت مىزدند، موانع بزرگى در ادامهى راه دعوت و هدايت مردم بود. لذا رسول خداصلى الله عليه وآله با اتكا و كمك از خداوند، مشكلات و موانع را هموار مىكرد و استوار و محكم به راه خود ادامه مىداد؛ آنگونه كه قرآن مىفرمايد:
«قُلْ إِنّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ وَلا أُشْرِكَ بِهِ إلَيْهِ أَدْعُوا وَإلَيْهِ مَأَبِ»؛ «بگو من مأمورم خداى يكتا را بپرستم و هرگز به او شرك نياورم و به سوى او دعوت كنم كه بازگشت به سوى اوست.»(71)
و يا مىفرمايد:
«قُلْ هُوَ رَبّى لااِلهَ الاّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وإِليْهِ مَتابِ»(72)؛ «بگو او خداى من است و جز آن خدايى نيست و من بر او توكّل كردهام و روى اميدم به سوى اوست.»
رسول خداصلى الله عليه وآله در سفر طائف، هنگامى كه اراذل و اوباش، به دستور سران شهر، آن حضرت را سنگباران كردند، در مناجات بلند و عارفانهى خود فرمود: «خدايا، ضعف نيرو و ناتوانى خود را به درگاهت عرضه مىدارم، تو پروردگار مهربان و بخشندهاى، تو خداى ضعيفانى و تو پروردگار من هستى، مرا به چه كسى واگذار مىكنى؟»(73)
نتيجه
از آنچه گذشت بر ما روشن مىگردد، پس از بعثت نبوى، هنگامى كه مشركين و سران قريش حيات اجتماعى و فرهنگى خود را در خطر ديدند، از هر گونه اتهام و فشارهاى سخت و شكنجههاى طاقت فرسا نسبت به رسول اللّهصلى الله عليه وآله و يارانش كوتاهى نكردند و با تمام قوا با نداى آزادى بخش اسلام مبارزه كردند. اين موانع و مشكلات، سدّ و مانع بزرگى در پيش روى آن حضرت و اهداف عالى وى بود، ولى نتوانست از پيروزى و موفقيت رسول خداصلى الله عليه وآله جلوگيرى نمايد.
در بررسى انجام گرفته، مىتوان علل موفقيّت و پيروزى رسول اللّهصلى الله عليه وآله در دوران بعثت و نتايج پر بار آن را چنين برشمرد:
1 - اقدامات رسول خدا براى سالمسازى وتربيت نيروى راستين مدافع اسلام؛ 2 - ارتقاى سطح آگاهى و بصيرت مسلمانان نخستين؛ 3 - اخلاق و شخصيّت معنوى و ظاهرى رسول اللّهصلى الله عليه وآله؛ 4 - صبر و استقامت در برابر مشكلات و موانع؛ 5 - قرآن كريم، معجزهى رسول خداصلى الله عليه وآله ؛ 6- گفتگوى احسن و گفتار نيكو در برخورد با مخالفان؛ 7 - هماهنگى گفتار و كردار رسول اللّهصلى الله عليه وآله ؛ 8 - هدفمندى و برنامهريزى؛ 9- كادرسازى از نيروى جوانان؛ 10 - استعانت و يارى از خداوند.
منابع
1 . قرآن كريم، ترجمه: مهدى الهى قمشهاى، تهران: انتشارات اُسوه، 1375 ش.
2 . ابن الاثير، اُسد الغابه فى معرفة الصحابه، بيروت: دار احياء التراث العربى، بى تا.
3 . ابن سعد، محمد، الطبقات الكبرى، بيروت: دار صادر، بى تا.
4 . ابن هشام، عبدالملك، السيرة النّبويّه، تحقيق: مصطفى سقا و ديگران، مصر: مطبعه مصطفى البابى الحلبى، 1375 ق.
5 . بلاذرى، احمد بن يحيى بن جابر، انساب الاشراف، تحقيق: سهيل زكّار و رياض زركلى، بيروت: دار الفكر، 1242 ق.
6 . طباطبايى، سيّد محمد حسين، قرآن در اسلام، تهران: دار الكتب الاسلاميّه، 1350 ش.
7 . طبرى، محمد بن جرير، الرسل والملوك، بيروت: مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، 1409 ق.
8 . علىعليه السلام، نهج البلاغه، ترجمه و شرح: علينقى فيض الاسلام، تهران، بى تا.
9 . فتّال نيشابورى، محمد بن حسن، روضة الواعظين، ترجمه: محمود مهدوى دامغانى، تهران: نشر نى، 1366 ش.
10 . محمدى رىشهرى، محمد، ميزان الحكمه، قم: دار الحديث، 1416 ق.
11 . واقدى، محمد بن عمر، المغازى، تحقيق: مارسدن جونز، بيروت: مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، 1409 ق.
12 . يعقوبى، ابن واضح، تاريخ، ترجمه: محمد ابراهيم آيتى، تهران: انتشارات علمى و فرهنگى، 1362 ش.
پی نوشت ها:
1) عضو هيأت علمى دانشگاه اصفهان .
2) ابن هشام، السيرة النبويّه، القسم الاول، ص 250.
3) شعراء / 214. ترجمه: «نخست، خويشان نزديك خودت را بترسان.»
4) طبرى، تاريخ، الجزء الثانى، ص 63.
5) سبأ / 34 - 35.
6) زخرف / 22 - 23 و مائده 104.
7) طور / 29 و 30.
8) ابن هشام، السيرة النبويّه، القسم الاول، ص 391.
9) بلاذرى، انساب الاشراف، الجزء الاول، ص 157.
10) همان، ص 159.
11) هود / 88.
12) يوسف / 108.
13) زمر / 9.
14) ابن سعد، الطبقات الكبرى، المجلد الاول، صص 364 و 415؛ فتّال نيشابورى، روضة الواعظين، ص 132.
15) احزاب / 21.
16) واقدى، المغازى، الجزء الثانى، ص 598.
17) احزاب / 64.
18) آل عمران / 159.
19) علىعليه السلام، نهج البلاغهفيض الاسلام، خطبهى 107، ص 321.
20) واقدى، المغازى، الجزء الثالث، ص 937.
21) ابن سعد، الطبقات، المجلد الرابع، ص 238.
22) ابن هشام، السيرة النّبويّة، القسم الثانى، ص 590.
23) ابن الاثير، اُسد الغابه، الجزء الاول، ص 148.
24) يعقوبى، تاريخ، المجلد الثانى، ص 94.
25) همان، ص 92.
26) ابن سعد، الطبقات، المجلد الاول، ص 377.
27) همان، ص 382.
28) ابن هشام، السّيرة النّبويّة، القسم الثانى، ص 417.
29) واقدى، المغازى، الجزء الثالث، ص 954.
30) سعيد الدين محمّد بن مسعود كازرونى، نهاية المسؤول فى روايه الرسول، جلد اول، ص 342.
31) يعقوبى، تاريخ، المجلد الثانى، ص 92.
32) ابن سعد، الطبقات، المجلد الاول، ص 400.
33) همان، ص 465.
34) علىعليه السلام، نهج البلاغه فيض الاسلام، خطبهى 169، ص 512.
35) ابن سعد، الطبقات، المجلد الثانى، ص 237.
36) شعرا / 215.
37) توبه / 128.
38) اعراف / 157.
39) قلم / 4.
40) نهج الفصاحه، ص 288، شماره 1372.
41) نحل / 127.
42) مزمّل / 10. خداوند در آيهى 34 سورهى انعام، رسول اللّهصلى الله عليه وآله را همچون پيغمبران پيشين، به پايدارى دعوت مىكند.
43) فصّلت / 26.
44) همان، 42.
45) بقره / 185.
46) فصّلت / 42.
47) اعراف / 157.
48) نحل / 89.
49) احقاف / 30.
50) نساء / 82.
51) بقره/ 23؛ يونس / 38؛ اسراء / 88؛ هود / 38.
52) كهف / 27؛ انعام / 34 و 115.
53) علىعليه السلام، نهج البلاغه فيض الاسلام، خطبه 189، ص 641.
54) سيّد محمّد حسين طباطبايى، قرآن در اسلام، ص 118.
55) همان، ص 11.
56) همان، ص 102.
57) اسرا / 53.
58) بقره / 83.
59) نحل / 125.
60) عنكبوت / 46.
61) صف / 2.
62) بقره / 44.
63) محمدى رى شهرى، محمد، ميزان الحكمه، المجلد الثالث، ص 2738.
64) يعقوبى، تاريخ، جلد اول، ص 379.
65) رعد / 36.
66) ابن هشام، السيرة النّبويّه، القسم الاول، ص 245.
67) ابن الاثير، اسد الغابه، المجلد الرابع، ص 369.
68) همان، المجلد الاول، ص 289.
69) همان، ص 60.
70) ابن هشام، السيرة النّبويّه، القسم الاول، ص 325.
71) رعد / 36.
72) رعد / 30.
73) ابن هشام، السيرة النّبويّه، القسم الاول، ص 419.